|
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را
روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
حمیدرضا برقعی
محرم از راه رسید. میشنوی صدای دریای آرام فرات را. گویی از همین الان دارد برای مظلومیت سقای تشنه لبان میگرید. میشنوی صدای سکوت مرگبار کربلا ما که منتظر دوسپاه یکی بزرگ و بسیار کوچک و دیگری کوچک و به اندازه بی نهایت است. از هم اکنون میتوان غم بزرگ زینب را که غم از دست دادن نه برادر که امام و مولایش است، را در چهره اش دید. آخر انگار همه، چه گرگان انسان نمای لشکر عمر سعد و چه بزرگ مردان لشکر خدا و خون خدا میدانند پایان این راه، پیروزی و شکست و شکست پیروزی است. پیروزی به اندازه دین خدا، حفظ دین خدا و به اندازه گریه تمام مسلمان در این مسیر پرخیر است. پیروزی به اندازه حفظ دین مردم در تمام تاریخ. که اگر این شکست و پیروزی یاران خوب خدا نبود، دین ما داعیه داران مشایعت اهل بیت نیز نبود.
خداوندا. شهادت رانصیب ما نیز بگردان.....